‎کانال کتاب و داستان‎

کتاب و داستان

داستانک، سخنان ناب، طنز، دیالوگ ماندگار، داستان کوتاه، کتاب، سخنان اندیشمندان

داستانک، سخنان ناب، طنز، دیالوگ ماندگار، داستان کوتاه، کتاب، سخنان اندیشمندان

حکایت

يكشنبه, ۱۰ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۸:۰۰ ب.ظ

#حکایت 

#طنز 



زنی پسر کوچکی داشت که زیاد دزدی میکرد او را نزد شیخی برد,

شیخ برایش دعا درست کرد و گفت

ان را به کتفش ببند او دیگر هرگز دزدی نمیکند.

هنگامی که به خانه برمیگشتند پسر در راه عقب مانده بود

مادرش از او خاست سریعتر راه برود تا به او برسد.

پسر گفت: مادر دمپایی شیخ بزرگه و نمیتونم باهاش راه بروم....


نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی