‎کانال کتاب و داستان‎

کتاب و داستان

داستانک، سخنان ناب، طنز، دیالوگ ماندگار، داستان کوتاه، کتاب، سخنان اندیشمندان

داستانک، سخنان ناب، طنز، دیالوگ ماندگار، داستان کوتاه، کتاب، سخنان اندیشمندان

داستان اعدام با گیوتین

پنجشنبه, ۷ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۵:۳۷ ب.ظ

در اوایل انقلاب فرانسه سه نفر محکوم به اعدام با گیوتین شدند:

یک روحانی،

یک وکیل دادگسترى

و یک فیزیکدان.


ابتدا سر روحانی را زیر گیوتین گذاشتند و از او سؤال شد حرف آخرت چیست؟

روحانی گفت: خدا خدا او مرا نجات خواهد داد.

تیغ گیوتین پایین آمد و نزدیک گردن او متوقف شد. مردم با تعجب فریاد زدند آزادش کنید! خدا حرفش را زد!

به این ترتیب نجات یافت.


نوبت وکیل رسید؛

پرسیدند آخرین حرفت چیست؟

گفت: من مثل روحانى خدا را نمى شناسم، درباره عدالت بیشتر مى دانم.

عدالت عدالت مرا نجات خواهد داد.

گیوتین پایین رفت اما نزدیک گردن وکیل ایستاد.

اینبار هم مردم متعجب فریاد زدند آزادش کنید!عدالت حرف خودش را زد! وکیل هم نجات پیدا کرد. 


در آخر نوبت به فیزیکدان رسید؛

از او سؤال شد؛ آخرین حرفت چیست؟ 

گفت: من نه خدا را مى شناسم و نه 

عدالت را اما من این را مى دانم که 

روى طناب گیوتین گره اى هست که 

مانع پایین آمدن تیغه مى شود ! 


طناب را بررسى کردند و مشکل را یافتند، گره را باز کردند و تیغ برّان بر گردن فیزیکدان فرود آمد و آن را از تن جدا کرد ...


معمولا کسانى که به «گره ها» اشاره مى کنند فرجام تلخى دارند!!!


نظرات  (۱)

:/

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی