‎کانال کتاب و داستان‎

کتاب و داستان

داستانک، سخنان ناب، طنز، دیالوگ ماندگار، داستان کوتاه، کتاب، سخنان اندیشمندان

داستانک، سخنان ناب، طنز، دیالوگ ماندگار، داستان کوتاه، کتاب، سخنان اندیشمندان

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «موتور» ثبت شده است

آخوندی میگفت رفتیم تو یکی از روستاهای یزد به نام کردآباد تو ماه رمضون برا تبلیغ جوونا مسجد نمیومدن رفتم طرح رفاقت ریختم تا از سیاست اخوندی استفاده کنم اینارو و بکشم مسجد ، نا سلامتی عمری درس خوندیم !


خلاصه با بچه ها رفیق شدیم بچه ها گفتن حاج آقا بریم هندونه بچینیم؟

 دورهم بعداز افطار بخوریم!

ما که پایه رفاقت شده بودیم کم نیاردم گفتم بریم 

آقا مارو گذاشتن ترک موتور رفتیم...


داشتیم هندونه میچیدیم که بچه ها پا گذاشتن به فرار گفتن حاج آقا فرار کن گفتم کجا؟

 من تازه بزرگاشو پیدا کردم !

یکی گفت بدو صاحبش اومد !


مارو میگی تازه دوهزاریمون افتاد که اومدم دزدی!


اقا کفشارو کندم امامه رو زدم به دستم شوتش کردم پریدم ترک موتور


رسیدم خونه ماشینو روشن کردم اینجا کجا نیشابور کجا


ملت زنگ زدن حاج اقا کجایی گفتم بابام فوت کرده سال بعد میام.

 تو سازمان گفتم هرجا بگی میرم الا کردآباد 😂


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۳:۵۵
MoUSA Ra